عکس | دایرهالمعارفهای خاکی
اینجا گلزار شهدای اهواز است؛ مزار هر شهید را که میبینی پر است از پیام، پر است از غربت و تنهایی. حجلههایی که یا خالیاند و یا عکس رنگ و رو رفته شهیدی در آن انتظار آمدنها را میکشد، چقدر نگاهشان باحیاست.
بعضی مزارها هم که اصلا حجله ندارند قبرستان بقیع را برایمان تداعی میکند. بعضی دیگر از مزارها اما تازه و نو نوار شدهاند. انگار رخت دامادی برتن کردهاند اما غربت مزارهای کهنه و قدیمی بر این مزارهای نو میچربد.
شعرهای نوشته شده بر مزار شهدا آدمی را به فکر فرو میبرد، بعضیهاشان از تو میخواهند که هر از چند گاهی به آنها سر بزنی، بعضیهاشان خانوادگی در بمباران شهید شدهاند و بعضی دیگر خانوادگی در جبهههای جنگ.
شهیدی را دیدم که حتی قبل از شروع جنگ در خط مرزی خرمشهر شهید شده بود، این را بر روی مزارش نوشته بودند و شهیدی دیگر در روز اول شروع رسمی جنگ یعنی 31 شهریور 59. شاید هیچ کدامشان حتی یک تیر شلیک نکرده بودند اما مظلومانه شهید شدند.
یکی سپاهی است و دیگری ارتشی، یکی دیگر بسیجی، آن یکی پزشکیار است و دیگری مهندس، یکی 13 ساله است و یکی 72 ساله.
بر روی مزار بعضیهایشان جملهای از وصیتنامه یا شکل شهادتشان نوشته شده که انسان را تکان میدهد.
افسوس که اکثر مزارها را خاک گرفته است، شاید اگر این مزارها خاکی نبود وضع دل ما هم بهتر میشد.
افسوس از این دنیا که خاک آن این مزارها را پوشانده است، افسوس از ما که مزارهای شهدایمان مانند کتابهای خاک گرفته قفسههای کتابخانههایمان شده است. هر کدام از این مزارها برای خود کتابیست ولی نه کتابی معمولی که یک دایرهالمعارف است، یک دایرهالمعارف خاکی!